بروشور / از نام تو لبریز...
من به تهران آمدم، خدمت امام رسیدم، ولی فراموش کردم این پیغام را به ایشان بگویم. بعد که بیرون آمدم، سفارش آن مادر شهید به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسیدم و آنچه را که آن خانم گفته بود، برای ایشان نقل کردم. بلافاصله دیدم آنچنان چهرهی امام درهم رفت و آنچنان اشک از چشم ایشان فرو ریخت، که قلب من را سخت فشرد...
لطفاً دیدگاه خود را بنویسید
