تمدنسازی، ارمغان تحول در حوزه
|
||||||
|
تمدنسازی ارمغان پذیرش تحول در حوزه
گفتوگو با حجتالاسلام دکتر محمدرضا بارانی* مریم خطیبی · چکیده گفتوگو را اینجا ببینید - بر اساس چه مبنا و ضرورتی موضوع تحول در حوزههای علمیه از سوی رهبری مطرح شد؟ آیتالله خامنهای از یک سو رهبر نظام هستند و اگر از این زاویه نگاه کنیم، ایشان در موقعیتی قرار دارند که ایران را با بسیاری از کشورهای دیگری مقایسه میکنند که هر کدام مراکز علمی متعددی دارند. ما قطعاً باید در رقابت با کشورهای دیگر، چه در منطقهی خاورمیانه و چه در محیط بینالمللی، مسئلهی تحولات علمی را پیگیری کنیم. لذا رهبری از این زاویه و به خاطر مسئولیت و جایگاهشان در جمهوری اسلامی ایران، نگاهی به مراکز علمی کشور و حوزه و دانشگاه دارند و با دوراندیشی، آیندهی نظام را نیز مد نظر قرار میدهند. البته رهبری ضرورت تحول را تنها برای حوزه مطرح نکردهاند. ایشان در مورد دانشگاهها نیز چنین دغدغهای دارند. هر دوی این نهادهای علمی باید تحول را بپذیرند. باید بهروز باشند و توان پاسخگویی به نیازهای روز را داشته باشند. از سوی دیگر آیتالله خامنهای، یک مرجع و روحانی ممتاز و برجستهاند و در حوزهی علمیه جایگاه ویژهای دارند. به دلیل این ویژگی، ایشان مسئلهی تحول در نهادهای علمی حوزوی را مطرح میکنند که خودشان در این نهاد قرار دارند و تحولات نهادهای همسوی این نهاد و جهتگیریهای آنها را مشاهده میکنند و ضرورت تحول برایشان ملموس است. در واقع نگاه حکومتی و کسوت روحانیت، احساس مسئولیتی مضاعف را در ایشان ایجاد کرده است. برای حفظ و استمرار حوزه باید تلاش کرد. رهبر انقلاب گفتهاند: «حفظ و استمرار حوزه در گرو تحول است» و اگر این تحول صورت گیرد، استمرار و ماندگاری و مانایی وجود خواهد داشت و در غیر اینصورت، دیگر مانایی نه برای این مرکز علمی و نه برای مراکز علمی دیگر وجود نخواهد داشت.
با نپذیرفتن تحول در حوزه، بعد علمی این نهاد زیر سؤال میرود. رهبری تعبیر دقیقی به کار بردند که « اگر حوزه متحول نشود، یا از بین خواهد رفت یا منزوی خواهد شد.» البته ایشان بر این مسئله تأکید دارند که حوزه به دلیل کارکرد و جایگاه دینی و مذهبی که دارد، از بین رفتنش بعید است. یعنی بُعد مذهبی و دینی حوزه سبب بقای حداقلی آن خواهد شد، اما بعد علمی و این که طبیعتاً باید حضور جدی حوزههای علمیه را در میان مراکز علمی داشته باشیم چه؟ در صورت عدم پذیرش تحول دیگر این حضور نخواهد ماند؛ چون حوزه هماهنگ با زمانش پیش نرفته است. کلیساها در زمانی میداندار و سرآمد مراکز علمی در غرب بودند. اگر کلیساها و مراکز دینی مسیحیت تحولپذیر بودند و فرهنگ تحول را میپذیرفتند، یقیناً این سرانجام فعلی برای آنها رقم نمیخورد و آن مانایی و ماندگاری قبلی ایشان از بین نمیرفت و دیگر دچار مسائل حاشیهای نمیشدند. به نظر میرسد که توجه به امر تحول یک امر بسیار ضروری است. - اصولاً تحول در حوزههای علمیه یعنی چه؟ حوزه یک مرکز علمی مانند دیگر مراکز علمی سراسر جهان است که فعالیت علمی میکنند و مشغول تربیت نیروهای خبره و کارآمد هستند. نکتهی اصلی اینست که لازم است هر مرکز علمی «فرهنگ تحول» را بپذیرد و بر اساس این فرهنگ پیش برود. جامعه به طور کلی و جامعهی علمی به طور ویژه در هر جا که باشد، نیازمند به این فرهنگ است. به این علت که مسائل آموزشی و پژوهشی و علمی به صورت یک عادت و سنت اجتماعی درنیاید. نباید چنین چیزی رخ بدهد. اگر مسائل آموزشی و علمی به صورت سنت در آمد، تغییر و تحول در آنها خسارت و خودباختگی قلمداد میشود و مذموم است. این که مشاهده میکنیم در برخی جوامع و در میان برخی افراد و افکار، در برابر تغییر و تحولات علمی واکنش وجود دارد، به همین دلیل است که برخی از مسائل آموزشی و پژوهشی به صورت عادت و سنت درآمده است و چون این شرایط پیش آمده، پذیرش تحول سخت و گاهی ناممکن است؛ در حالی که یک مرکز علمی باید هماهنگ با تحولات پیش برود. میشود گفت «زایش دانش در پرتو تحول صورت میگیرد.» هر زمان دانش جدیدی به وجود آمده در اثر ایده و فرضیهی جدیدی بوده که توسط یک نفر یا یک کارگروه ارائه شده است و چون در پیدایش دانش و تحول مؤثر بوده، در استمرار آن هم باید تحول را بپذیریم. تحولی که بیست سال پیش صورت گرفت و به عنوان مسئلهی علمی قلمداد شد، اگر بخواهد تا ابد به همان صورت قلمداد شود، با انزوا روبهرو خواهد بود. من معتقدم به طور ویژه در حوزههای علمیه که همراهیش با دانش روز از شرایط حیات این نهاد است، وقتی مسائل علمی دائم در حال تحول هستند، ضروری است که فرهنگ تحول در میان این نهاد علمی نهادینه شود. گاهی تحول به صورت بنیادین است؛ یعنی یک نظریه کاملاً تغییر میکند و نظریهی جدیدی جایگزین میشود. گاهی هم تحول در شکل است و اصل و محتوا پابرجاست که به آن «تغییر» هم میگویند. - این پذیرش فرهنگ تحول در مراکز علمی چه نتایجی را در بر دارد؟ اگر مراکز علمی، فرهنگ تحول را بپذیرند، دیگر در جایی که هستند باقی نمیمانند. باقی ماندن بر مسئلهای به عنوان یک رکود قلمداد میشود. پذیرش فرهنگ تحول یعنی این که باید هر روز جلو برویم و این خودش سبب تحول است. این نگرش سبب ایجاد تحولات پیدرپی و در مسائل مختلف میشود. عرض کردم که اساس این کار، پذیرش تحول در مراکز علمی به صورت یک فرهنگ است که با بخشنامه و دستورالعمل حل نمیشود. باید همهی اندیشمندان و دانشمندان و فرهیختگان این را بپذیرند که اگر نظریهای چند سال دیگر تغییر کرد و مسائل جدیدی مطرح شد، آمادگی تحول را داشته باشند. اگر اینطور باشد، اساتید و فرهیختگان موضوعات و مسائل نوینی را در پژوهشها و در مسائل آموزشی ارائه میکنند و خودشان را در فضایی میبیند که حتماً باید کار جدید انجام دهند. آنگاه مشاهده خواهیم کرد که تحول به عنوان یک فرهنگ در مراکز علمی جاری میشود و دیگر نیاز به تذکر ندارد. - به نظر شما امروز تحول در کدام یک از بخشهای حوزه ضروری است؟ ممکن است بعضیها فکر کنند که با توجه به تأکید رهبری بر تغییر کتب درسی، لازم است بخش آموزش حوزه مقداری متحول کرد، ولی مسائل تبلیغی و تربیتی و اخلاق و پژوهشی نیازی به تحول ندارند. اما به نظر میرسد که این برداشت اشتباه باشد. اگر بخواهد تحولی صورت گیرد، باید هماهنگ و همسو و همهجانبه باشد. مثلاً بعد از انقلاب بخشهای دورافتاده و محروم کشور دارای برق و جاده و امکانات دیگری شدند که قبل از انقلاب از آنها بیبهره بودند. پس از ورود این امکانات، آنها به مسائل جانبی نیاز پیدا کردند و سایر امکانات رفاهی همچون یخچال و تلویزیون وارد این مناطق شد. این کارهای عمرانی در حالی صورت گرفت که هماهنگ با کارهای فرهنگی نبود و چون فرهنگ متحول نشده بود، گاهی مسائلی رخ داد که مشکلاتی پیش آورد. اگر بخواهد تحول صورت گیرد، قطعاً باید علمی و روشمند و همهجانبه و فراگیر باشد. آموزش حوزه باید متحول شود، پژوهش حوزه هم باید متحول شود. فرض کنید جمعیت پنجهزار نفری تحصیلکردهی حوزه، هر کدام سالی یک مقالهی علمی را زیر نظر اساتید برجستهی حوزه و در موضوعات تخصصی ارائه کنند؛ این خودش یک تحول عظیم است. حال ممکن است که در بدو امر خیلی محسوس نباشد، اما اگر به صورت یک فرآیند به آن نگاه کنیم، در مدت پنج تا ده سال شاهد تحول عمیقی خواهیم بود. برای رسیدن به تحول در حوزه باید کار آموزشی و پژوهشی عمیق و علمی صورت گیرد و در کنار آن، تبلیغ نیز باید به عنوان یکی دیگر از کارکردهای اصلی حوزه در نظر گرفته شود. در تبلیغ نباید به روشهای چندین سال قبل اکتفا کرد. میتوان از روشهای تبلیغی جدید استفاده که تأثیر بیشتری دارد. باید مخاطبان را شناسایی کرد و همچنین پایگاههایی را که میتوانند در تبلیغ مؤثر باشند. باید سهم هر منطقه مشخص شود. اصلاً این طور نیست که فقط در برخی از مسائل تحولات را پذیرا باشیم، مسئلهی تحول در بخشهای مختلف مرکز علمی حوزه یک ضرورت است و باید جداً به آن توجه کرد.
اگر به نهادهای علمی توجه کنیم که میتوانند در مسئلهی تحولات تمدنی و تولید دانش نقش ممتاز و منحصری ایفا کنند و به صورت فرآیندی از آنها پشتیبانی کنیم، میتوانیم موفق باشیم. در این روند باید ابتدا به پیشینهی علم و دانش در میان عالمان و اندیشمندان مسلمان و شیعه در طول تاریخ توجه داشته باشیم. درست است که باید حتماً تحولاتی را بپذیریم، اما این پذیرش نباید با رویکرد حذف گذشتهها باشد. برخی فکر میکنند که ما در اثر خودباختگی و خودکوچکبینی به تحول و لزوم آن توجه کردهایم؛ مراکز علمی دیگر را دیدهایم که متحول شدهاند و برخی فعالیتهای خوب علمی انجام دادهاند و فکر کردهایم خودمان چیزی نداریم و خودباخته شدهایم، اما اینطور نیست. باید به این مسئله کنیم که پیشینهی علم و دانش ما بسیار غنی است. اگر دورههای صدر اسلام را ببینیم، از زمان پیامبر(ص) مراکز دینی و مذهبی مثل مساجد به عنوان یک مرکز علمی قلمداد میشدند و به ویژه در دوران آلبویه و بعد از نهضت ترجمه، تعداد نخبگان و اندیشمندان ما به تعداد قابل توجهی رسید. اگرچه تعامل با ملتهای دیگر یا مسلمان شدن اقوام دیگر هم در این روند تأثیرگذار بوده، اما این فرآیند از آغاز اسلام شکل گرفته و رفتهرفته به صورت تصاعدی تا قرن سوم و به ویژه قرون چهام و پنجم هجری رسیده است. در این دوران ما شاهد تحولات علمی شگرفی در میان مسلمانان هستیم؛ مثل تأسیس دارالعلمها و نظامیهها، ولی متأسفانه تأثیرگذاری مسلمانان بعد از رنسانس و تحولات صنعتی غرب کمرنگ شد. - و راهکارهای دیگر؟ در علوم اسلامی و انسانی باید نیازها را شناسایی کنیم. در هر شاخهی علمی هم این کار باید توسط نخبگان آن صورت گیرد. باید صاحبنظران هر رشته نیازسنجی کنند تا بر اساس نیازها برنامهریزی کنیم و حرکت رو به جلو داشته باشیم. گام دیگر این است که باید تعریف و شناخت واقعی از نهادهای علمی داشته باشیم. تعریف به این معنی که مرکز علمی چه مؤلفهها و معیارهایی دارد. در میان نهادهای علمی مختلف انجمنهای علمی میتوانند نقش منحصر به فردی در تولید دانش و علم داشته باشند. برای اینها باید یک تعریف واقعی و متناسب با روز داشته باشیم. ممکن است بیست سال پیش تعریفی از نهادهای علمی صورت گرفته باشد، ولی باید تعریفی جدید و به روز پیدا کنیم. همچنین باید جایگاه واقعبینانهی این نهادهای علمی را در امر تولید دانش تعریف کنیم. این مهم چند مرحله دارد؛ شناسایی نخبگان، زمینهسازی برای نقد، مناظره و آزاداندیشی، نیازسنجی و هماهنگی برای تأمین نیازها در آن رشتهی علمی، ترسیم چشمانداز علوم مختلف که مهمتر از همه است و برنامهریزی بر اساس چشمانداز. حرکت در این مسیر باید بر اساس برنامهی زمانبندی شده باشد. اگر همهی این مسائل و مراتب صحیح اجرا شود، نتیجهی آن تمدنسازی خواهد بود. اگر این کارها به صورت فرآیندی دیده شود، مطمئن باشید با برداشتن این گامها به تمدن جدیدی خواهیم رسید و این همان چیزی است که رهبری بارها تأکید داشتهاند. اگر این کار صورت گیرد و نخبگان هر رشته شناسایی شوند و نقد و مناظره و نیازسنجی و ترسیم چشمانداز و برنامهریزی صورت گیرد، در دو دههی آینده شاهد خواهیم بود که همهی مدیران ما میتوانند آیندهنگری داشته باشند و بر اساس آن یک برنامهریزی دقیق و روشمند و علمی تدارک ببینند.
میدان دادن به نخبگان. نخبگان هر رشته باید در برنامهریزیهای آن دانش تخصصی تصمیمگیر باشند. باید به نخبگان نقش واقعی بدهیم و نه نقش صوری؛ بگوییم حالا شما مشاور باشید و دیگران تصمیم بگیرند. راه دوم باور مسئولان به تحول است. بعضیها فقط شعار میدهند. متأسفانه این مسئله در زمان امام(ره) هم بود. زمانی که ایشان موضوعی را مطرح میکردند، سریع همه شعار میدادند که بله باید چنین شود، ولی در عمل هیچ تحولی مشاهده نمیشد؛ چون این افراد باور نداشتند. باور وقتی ایجاد میشود که خود فرد به آن موضوع و ضرورت و اهمیتش برسد، نه این که چون رهبری فرمودند باید چنین شود. مسئولان باید شناخت پیدا کنند. وقتی شناخت حاصل شد، باور هم میآید. مسئولان باید اهل علم و دانش و طراحیهای جدید باشند و در متن مسائل علمی حضور داشته باشند تا شناخت پیدا کنند و شناخت، باور به تحول را در پی دارد. راه سوم استفاده از تجارب دیگر مراکز علمی پیشرفته است. ما نباید از صفر شروع کنیم. یکی از ویژگیهای انسانهای موفق استفاده از تجارب دیگران است. باید مراکز علمی پیشرفته را ببینیم و تجارب آنها را بگیریم. البته این تجارب را باید بومیسازی کنیم و ببینیم با شرایط ما و معیارها و ویژگیهای ما مناسب است یا نه. آنها را بگیریم و بر اساس فکر و اندیشهی خودمان، چیزی به آن تزریق کنیم و در ساختار جدیدی ارائهاش کنیم. در این صورت دیگر موضوع خودباختگی و خودکوچکبینی وجود نخواهد داشت. مسألهی مهمتر داشتن یک برنامهی واقعی و علمی و ارزشمند برای تحول است. باید بدون شعار و بدون ارائهی آمارها و ارقام آنچنانی کار کنیم و این که مثلاً ما 100 جلسه داشتهایم و .... البته باید بعضی مسائل جانبی تحول را هم پذیرفت. تحول اگر بخواهد صورت گیرد، به چند جلسه و چند نشست علمی و برگزاری یک کارگاه ختم نمیشود. تحول گاهی یعنی زیرو رو کردن و این مطمئناً بیهزینه نیست. برای نمونه تربیت نیروی انسانی کارآمد نیاز است و یکی از بحرانهایی که فراروی مراکز علمی است، نبود چنین نیرویی است و بسیاری از مواقع چون این عنصر حساس وجود ندارد، تحول هم صورت نمیگیرد. - ماجرای تحول در متون درسی حوزه که مسألهی جدیدی نیست، چرا تا به حال همین هم روی زمین مانده؟ رهبری از ده سال پیش بر این موضوع تأکید داشتهاند، علت این تأخیر ده ساله در بازنگری کتب درسی حوزه چیست؟ بعضیها میگویند کتابهای درسی فعلی ارزشمند است و نیاز به تغییر ندارند. البته کسی در ارزشمند بودن آنها تردیدی ندارد و رهبری هم بر این مسئله تأکید دارند. بسیاری از این کتابها عمیق و علمی و کاربردی هستند، ولی آیا هنوز هم باید به عنوان یک کتاب درسی قلمداد شوند؟ به نظر میرسد که مسألهی کتب درسی به صورت یک سنت درآمده است. یعنی کتابی را که یک شخصیت برجستهی علمی نوشته، به صورت سنت ارزشمندی درآمده که باید بماند. این یعنی چه؟ یعنی ما فرهنگ تحول را نپذیرفتهایم و نمیپذیریم. نکتهی دیگری که رهبری تأکید داشتند، این بود که آیا خود اندیشمندان و نویسندگان این کتابها، مثل شیخ انصاری و آخوند، همین کتابها را خواندند و به این درجهی علمی در زمان خودشان رسیدند؟ نه؛ کتابهای دیگری، مثل کتاب معالم، را خوانده بودند که توانسته بودند کتابهای فعلی را بنویسند. آنها این کتابهای ارزشمند را نوشتند که میتواند ده سال و بیست سال مفید باشد، اما باید بپذیریم که بعدها دیگرانی هم بیایند وکتابهای جدیدی بنویسند و کتابهای فعلی را کنار بگذارند؛ مانند مرحوم آخوند و شیخ انصاری که در زمان خودشان این کتابها را نوشتند و کتابهای سابق را کنار گذاشتند. نکتهی مهمتر این است که متأسفانه ما کتابهای درسی را به صورت انباشتی از دادهها و اطلاعات ارائه میکنیم. فرد خواننده و تحصیلکننده هم باید این مطالب را حفظ کند و امتحان بدهد؛ اگر از حفظ آنها موفق بیرون آمد، نمرهی خوبی میگیرد. - مشکل این روش چیست؟ در این روش، تحصیلکننده باید حافظهی خوبی برای جمعآوری اطلاعات داشته باشد، در حالی که این یک نقص است. کتابهای درسی حوزه باید مؤلفهها و معیارهای ویژهی خود را داشته باشند. برای تحول در این بخش باید برخی مسائل و مؤلفهها و معیارهای کلی را در نظر بگیریم که هر کتاب درسی در هر دورهی زمانی باید این معیارها را داشته باشد. بعد ویژگیهای مربوط به زمان تدریس که ممکن است در هر دورهی پنج ساله عوض شود و به همراه آن، معیارهای کلی در ترکیب کتابهای درسی جدید گنجانده شود. حساسیت هم نباید داشت و نباید اجازه داد که باز هم عادت شود و به صورت سنت دربیاید. اگر به مرحلهای رسیدیم که باید موضوعی را کم یا اضافه کنیم، باید این کار را واقعاً انجام دهیم. کتابهای درسی باید ساختاری را به فرد تحصیلکننده ارائه کند که بتواند با فراگیری آن به حدی از توانمندی برسد و در مسائل مختلف تصمیمگیر و تصمیمساز باشد. یعنی باید بتواند به کمک دادههایی که در اختیارش قرار میگیرد، تحلیل و تفکر کند. این وظیفهی کتاب درسی است؛ استاد هم باید به آن جهت بدهد و تفکر موجود در کتاب را به محصل بباوراند؛ نه این که انباشتی از اطلاعات و دادهها را بریزد در چندصد صفحه و طلبه هم آن را حفظ کند. اصلاً باید تعریف و معیارهای کتاب درسی حوزه را مشخص کرد. باید هر کتاب برای مخاطب خاصی باشد و نباید هیچ کتابی را دائم و مستمر به عنوان کتاب درسی قلمداد کرد. - و علت تأخیر بیشتر از ده سال؟ تا زمانی که فرهنگ تحول در حوزه ایجاد نشود و باور به تحول در مسؤولان آن شکل نگیرد، زمینهی بازنگری کتب درسی ایجاد نمیشود و ما شاهد عملی شدن رهنمودهای رهبری نخواهیم بود. - از نکات جالب رهنمودهای رهبری، ارائهی کتب شهید مطهری در حوزههای علمیه به عنوان واحد درسی است؛ نظر شما در این زمینه چیست؟ در دورهی زمانی ما -همانگونه که رهبری هم گفتهاند- کتابهای شهید مطهری برای برخی حوزهها و برخی علوم خوب و مفید است، اما اینجا هم نباید تعصب داشته باشیم که کتابهای شهید مطهری و شهید بهشتی و دیگر بزرگان به عنوان کتاب درسی ماندگار بمانند. باید در همین موضوع هم تحول را بپذیریم. در حال حاضر کتاب درسی ویژگیهای خاصی دارد، چون تدریس متفاوت شده است و الان وسائل آموزشی و کمکآموزشی فراوانی وجود دارد. باید پذیرای تغییر و تحول باشیم. زیرا اگر مانایی کتاب درسی را بپذیریم، در آن ناحیه رکود حاصل میشود. به نظرم میتوان از این کتب به عنوان کتابهای جنبی و کمکدرسی استفادهی بهتری کرد. - مسئولان و متولیان حوزه چه نقشی در ایجاد تحول دارند؟ هر مرکز علمی، قطبی دارد که سیاستگذاری است و در رأس هرم قرار دارد. وقتی از رأس هرم پایین میآییم، حلقهی اجرا قرار دارد که مجری سیاستها و برنامههای رأس هرم است. اگر رأس هرم توجهی به سیاستگذاری و برنامهریزی کارآمد نداشته باشد، طبیعتاً اجرا هم دچار چالش میشود و چیزی را اجرا خواهد کرد که مورد نیاز و هماهنگ با نیازهای روز نیست. اگر رأس هرم حوزه، یعنی شورای عالی، وقت خاصی نگذارند و به وظیفهی اصلیشان در کلیات و فرآیند علم و دانش توجه چندانی نکنند که سیاستگذاری است، طبیعتاً مرکز مدیریت حوزه هم در اجرای این سیاستها دچار چالش میشود و نقش و تأثیرگذاری آنها هم کمرنگ میشود. مسائل موجود در حوزه، بازتابی است از عدم توجه کافی و لازم که در رأس هرم دیده میشود. رهبری تأکید داشتند کسی که چند شغل دارد و نمیتواند وقت کافی بگذارد -به ویژه برای امر مهم کار در شورای عالی حوزه- ضربهی جبرانناپذیری به حوزه وارد میکند. افرادی که الان در این مسند هستند، افرادی فرهیخته و اندیشمندند، ولی طبیعت انسان این است که اگر چند سِمَت علمی و عملی داشته باشد، تأثیرگذاریش را در برخی از این زمینهها از دست میدهد و نمیتواند کارکرد واقعی خودش را داشته باشد. حوزهی علمیهی 1404 باید هماهنگ با تحولات کشور و منطقه و نظام بینالمللی پیش برود و بتواند پاسخگوی مسائل مختلف روز باشد. بهویژه در این زمان که میخواهیم برای نظام اسلامی برنامهریزی و اعمال مدیریت کنیم، انتظار از حوزهی علمیه این است که فقهش فقه پویایی باشد. حوزهی علمیهی فردا باید در مباحث روانشناسی که در تبلیغ تأثیرگذار است، کارشناس و متخصص باشد. برای مسائل آموزشی و پژوهشی و اخلاقی و تربیتی حوزه هم باید یک چشمانداز واقعی طراحی کرد. در اینصورت است که شاهد یک حوزهی توانمند خواهیم بود که بازوی فکری نظام اسلامی است. حوزهی بیست سال آینده باید کارشناسان متعدد و روشهای همراه با منابع درسی و کتب و محصولات مختلف و متناسب با نیازهای روز داشته باشد تا بتواند نقش بیبدیلش را در جوامع اسلامی ایفا کند.
*استاد حوزه و عضو هیأت علمی دانشگاه؛ پژوهشگر در زمینهی تاریخ و تمدن
|
|||||








