آن شب سرنوشت
|
||||||
|
· کیمیای قدر آن شب سرنوشت گفتوگو با حجتالإسلام سرلک مصطفی غفاری بر خلاف بسیاری از روحانیان و اهل منبر، به دلیل حضور بهعنوان کارشناس مذهبی در رادیو صدایش برایمان بیشتر آشناست تا چهرهاش. حجتالإسلام سرلک اهل شعر است؛ این را پیش از گفتوگو از زبان دوستان و نزدیکانش هم شنیده بودیم اما انجام گفتوگو بیشتر این نکته را اثبات کرد؛ تا آنجا که ناچار برخی مصراعها و تعبیرات پراکندهی شعری را حذف کردیم! هنوز سن را به 40 نرسانده اما شاید به خاطر مطالعات مفصل و دامنهدارش در بسیاری زمینههای فرهنگی و هنری، توان بالایی در برقراری ارتباط و جذب مخاطب حتی از طریق گفتوگوی تلفنی دارد! · چکیده گفتوگو را اینجا ببینید - در کلام بعضی از بزرگان میبینیم که بر این موضوع خیلی تأکید میشود که ساعتها و فرصتهای ایام مبارک ماه رمضان و بهخصوص شبهای قدر، یک فرصت طلایی است. چرا چنین فرصتی را فرصت طلایی عنوان میکنند؟ - ما آدمها چون درگیر منافع مادی و محاسبات عادی هستیم، بعضی وقتها که میخواهند ما را نسبت به این فرصتهای ناب و نازنین توجه بدهند، باز به معیارهای خودمان از آن یاد میکنند. مثلاً به ما میگویند که این فرصت طلایی است، این فرصت خاص است. چون پیش ما طلا یک قدر و قیمت تعریف شدهای دارد. حقیقت ماجرا این است که قدر و منزلت شبهایی مثل شب قدر را مقیاسی مثل طلا و جواهر و برلیان و مروارید نمیتواند نشان دهد. به تعبیر قرآن، شب قدر حقیقتی فراتر از هزار ماه دارد. قرآن نمیگوید بهتر، نمیگوید خوشتر، میگوید: «خَیرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ.» یعنی اگر شما با معیار خیر که یک معیار کاملاً کیفی است، به سراغ ارزیابی شب قدر بروید، از هزار ماه خیرش بیشتر است یا خیر بیشتری دارد. به هر حال اینها همه تعابیری است از بزرگان معنوی ما برای این که آدمهایی مثل بنده که به هر حال در محاسبات مادی گرفتار هستند، دست کم بتوانند از این زاویه و از این پنجره دری به سوی باغ خوبیها باز کنند و این پر و بال را پرواز دهند. حقیقت این است که شب قدر با یک محاسبهی ظاهری، هزار ماه است؛ یعنی هشتاد و چهار پنج سال است و ظرفیت بارگیری و ظرفیت ادبآموزی و ظرفیت تقوی را برای ما آدمها در درون خودش دارد. آن ساعات و لحظات باشکوهی را که سرشار از اسرار است، به کلمهی "لیلة" تعبیر کردهاند؛ شبی پر از اسرار که انسانها به قدر و اندازهی خودشان، به رمز و رازهای آن پی میبرند. در قلمرو شبهای قدر انسان میتواند خودش را و هویت خودش را با یک کوششی بشناسد. جالب است بدانید که بهترین عمل شب قدر، کسب علم است؛ پیوند زدن سرنوشت انسان با گوهر آگاهی. این که آدمی در شب قدر به فهمیدن بیشتر همت کند، از طرف خالق لیلةالقدر اجر بیشتری دارد. همچنین اذکار و دعاهایی که برای این شبها توصیه شده است، همه سرنخهایی برای فهمیدن هستند؛ فرصتهایی برای پوست انداختن، تلاشی برای بازشدن چشمی در وجود ما تا دنیا را بهتر ببینیم. در آن عمل معروف لیلةالقدر، ما قرآن را روی سر میگذاریم. یعنی به این آگاهی میرسیم که از این به بعد قرار است قرآن تعیین مسیر کند. حرف خدا روی سر ما باشد و ما از زلال قرآن تمام جامهای تصمیماتمان را پر کنیم.
- نه تنها تا یک سال، آن نهر جاری از شب قدر، بناست همهی دنیا و آخرت ما را پر کند، اما از آنجا که خداوند کریم و رحیم است، هر سال این امکان را برای آدمها فراهم میکند که اگر به دنبال فرصت کاملی هستند، در لیلةالقدر آن را پیجویی کنند. اگر ظاهر تعبیر قرآن که میگوید «خَیرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ» را در نظر بگیریم، این شب از هزار ماه ارزشش بیشتر است؛ یعنی بیش از هشتاد و چهار سال. با این نگاه، پیداست که فقط طرح یک ساله در کار نیست. اگرچه در تعابیر ما هست که تقدیر یک ساله را در این شب تعیین میکنند و قضای الهی در شبهای قدر، متناسب با تقاضا و تمنای آدمها محکم میشود، اما به هیچ وجه مراد این نیست که ما در لیلةالقدر فقط تکلیف یک سالهمان را باید تمنا کنیم. از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که چه چیزی را در شب قدر بیشتر بخواهیم؟ حضرت فرمودند: «عاقبت بهخیری و عافیت». از همین آموزهها پیداست که ماجرا مربوط به یک سال یا دوازده ماه نیست؛ مربوط به سرتاسر زندگی دنیا و آخرت است. به هر ترتیب باز هم با همان مقیاسهای مادی میتوانیم بگوییم حقیقتاً لیلةالقدر یک شب و ساعت طلایی است، اگرچه مافوق این حرفهاست. در یک موقعیتی حضرت امام باقر(ع) جملهی ناب و ویژهای گفتند؛ شخصی گفت: «آقا ماشاءالله از دهانتان دُرّ و جواهر خارج شد.» حضرت فرمودند: «چقدر تشبیه ضعیفی کردی؛ کلمات ما را به درّ و جواهر تشبیه کردی؛ در حالی که درّ و جواهر سنگ هستند و باید مدت خاصی در معدن قرار بگیرند تا زلال و شفاف شوند، اما سخنان ما جان را زنده میکند.» این گونه تشبیهها، از باب این است که دست ما کوتاه است و در واقع معقول را برای ما به محسوس تشبیه میکند. - شما به مفهوم خیر اشاره کردید. این معیار که شب قدر- دستکم آنچه در سطح لفظ تنزل پیدا کرده و بر پیامبر نازل شده- با آن سنجیده شده، دقیقاً به چه معناست؟ - از ماهیت آدمها میتوان تفسیرهای مختلفی ارائه کرد و با خطکشهای متفاوتی. یک خطکش که برای ما کاربردی است و میتوانیم با آن تکلیف خودمان را بدانیم، این است که میشود آدمها را به دو دستهی «خیرمحور» و «خوش محور» تقسیم کرد. بعضی دنبال خوشی هستند. در مکاتب مختلف اخلاقی این هست. اوجش تفکر اپیکوریسم است که در همهی شؤون، اصالت را به لذت میدهد. آنها خوشی را محور تصمیمات و محور تأملات و مناسباتشان قرار میدهند؛ هرچه خوش باشد، میپسندند. اما آدمهایی که از این دایرههای محدود و از این قلمروهای مردابی فاصله گرفتهاند، خیرمحور هستند. همان چیزی که قرآن اینگونه گمانههای ما را دربارهاش میشکند؛ «عَسی أنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم.» ای بسا چیزی خوش باشد و شما دوستش داشته باشید، اما شرّ شما باشد و خیر شما را تأمین نکند. در نقطهی مقابل «عَسی أنْ تَکرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ» ای بسا چیزی که شما از او خوشی ندارید و لذتی نمیبرید، اما صد در صد به سود شماست. کودکان از تزریق آمپول که درد دارد، میترسند و به هر طرفی چنگ میزنند تا از آن بگریزند. خدای متعال از طریق همین شئ که کراهت و ناراحتی کودک را موجب میشود، سلامتی و عافیت را نصیب او میکند. وقتی عقل انسان کاملتر شود، نه تنها از آمپول فرار نمیکند، بلکه حاضر است رضایتنامه امضاء کند که اگر بیماریای داشته باشد که جراحی لازم دارد، پولی هم بدهد و دست پزشک را هم ببوسد تا او را از این رنج برهاند. چون دیگر خیر را در این مرحله میتواند تشخیص بدهد. لیلةالقدر، خیرش گاه در نقطهی مقابل خوشی است. البته گاهی خیر و خوشی با هم جمع میشوند. اینطور نیست که آدمهایی که دنبال خیر هستند الزاماً روی خوشی را نمیبینند، نه. خوشی اینها جنسش و عیارش متفاوت است. اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت نخوانی اینها به سراغ خوبیها و خوشیهای دیگری میروند؛ ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما در اوائل کار، گاهی خوشیهای ما با خیرهای ما درگیر میشوند. آدمهایی که خیرمحور هستند، تا اطلاع ثانوی بر سر خوشیهاشان پا میگذارند تا به دنیایی از خوشیها وارد بشوند که خیر محض است. آنجا به تعبیر قرآن «إحْدَی الحُسْنَیین» اتفاق خواهد افتاد. یعنی از هر طرف که برود، خیر در همان سو است. هم خوشی در آن هست و هم خیر. حضرت زینب(س) پس از این که در کربلا همهی آن مصیبتها برشان وارد شد، گفتند همهی آن چیزی که من دیدم، هم خیر بود و هم خوش؛ «ما رَأیتُ إلاّ جَمیلاً.» با مناسبات ما، فهم این مسأله دشوار است که چگونه میتوان برادر و فرزند از دست داد، اما در عین حال خوش هم بود. علت عاشق ز علتها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست این دیگر منطق خودش را دارد، ولی ما به عنوان آدمهای عادی، باید باور کنیم آدمهای خیرمحور به چنان خوشی میرسند که نگو و نپرس. درد هجری کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس گشـتهام در جهـــان و آخر کار دلبری برگزیــدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگو لب لعلی گزیدهام که مپرس اینها گفتنی و شنیدنی نیست. در قیاسهای ما خیلی شاید قابل فهم نباشد، اما وجود دارد. اینگونه سخن گفتن برای این است که ما را وارد دنیایی بزرگتر از دنیای روزمرهگیهامان کنند. - گفتید برخی اخباری که راجع به شب قدر بر ما وارد شده، بر این دلالت دارند که کار و تلاش علمی از بهترین اعمال در این شب است و شاید بهترین اعمال است. آیا راجع به سمت و سو و جنس این فعالیت علمی هم صحبت شده یا این که نفس فعالیتهای علمی در اینجا ارزشمند شمرده شده است؟ کدام فعالیت علمی این ارزش را دارد؟ چگونه تفکری و با چه معیاری و راجع به چه چیزی؟ - چنین نیست که هرچه نام علم یا دانش بر خود دارد، حقیقتاً علم و دانش باشد. چیزی که مرا نسبت به خودم آگاهتر کند و من را نسبت به خدای متعال بیناتر کند، علم واقعی است. طبیعتاً این علم در راستای وظیفهشناسی انسان است. همان که در زبان روایات «معرفةالنفس» خوانده شده است؛ معرفةالنفس و زیرشاخههایش. ما در روایات و ادعیه داریم که «أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لاینْفَعُ» علمهایی که منفعتی ندارند، علمهایی که مضر هستند، علمهایی که آسیب میزنند، نمیتوانند چنین ارزشی در شب قدر بیابند. علم اگر همچون چراغی، ضمیر انسان را روشن کرد، هویت خودش را حفظ کرده است. در شب قدر باید به دنبال علمی بود که گرهی از کار ما باز کند، نه آن که برای انسان وزر و وبال بیافریند و فقط سواد به معنی سیاهی به دنبال آورد. علمی که میگویند، همانی است که از حقیقت نوری برخوردار باشد. همان که در روایات گفتهاند: «العِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللهُ فی قَلْبِ مَنْ یشاءُ» دانشی که خداوند آن را همچون نور، بر دل هر کس که بخواهد، میتاباند.
- حافظ میگوید «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند» اگر شب قدر مثل مسابقهی جام جهانی است، تمرینها و مسابقهها و زمین زدنها و زمین خوردنهای پیش از خودش را هم میخواهد. آن «تازه برات» را و آن استفادهی کامل را به کسی میدهند که از رجب و شعبان بهرههای لازم را گرفته باشد. اگر جان انسان شخم خورده و مهیا نباشد و روح انسان پرستاری دل را نپذیرفته باشد، معلوم نیست شب قدر و آن بذر هزار ماهه در جان انسانها افکنده شود. معنی این سخن این نیست که راه یک لحظه بسته است، اما قاعده آن نیست. بله؛ «ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد». راه خدا آنقدر نازنین است و فاصلهی ما با او آن قدر اندک است که گاهی میتوانیم میلیونها سال نوری را- اگر واقعاً عزم جدی داشته باشیم- صادقانه و با تصمیمی عاشقانه در چشم برهم زدنی بپیماییم. ما پشت یک دیوار نازک هستیم و آن دیوار را باید پشت سر گذاشت، اما قاعده این نیست که بتوان همهی راه را یکشبه پیمود. یکشبه آدم شدن- بدون فضل و دستگیری ویژه- جزء افسانهها و جزو تخیلات است. عطایی است که از آن طرف شاید برسد، شاید هم نه. اگر عطای آن طرف همیشه آماده باشد که هست، جان انسان هم باید آماده باشد. ما برای این که از این یک شب نتیجه بگیریم، نیاز به تلاش بسیاری داریم. قاعدهی کار همان تلاش پیگیر است که با روزه، استغفار و اعتکاف ماه رجب و مناجاتهای ماه شعبان انسان را آماده میکند. ماه رجب ماه تخلیه است؛ ماهی است که انسان باید کدورتها و تاریکیها و تباهیهای دل خودش را کنار بگذارد. ماه رجب، ساعت 9 بیرون گذاشتن آشغالهای یک سال دل ماست. ماه شعبان ماه تحلیه است؛ ماه زیبا کردن و آراستن خود با مناجات شعبانیه و ... و ماه رمضان، ماه تجلیه است؛ ماه جلوهنمایی خدا. وقتی انسان دلش را پاک کرد و زمینه را آراست، حضرت حق قدم میگذارد. دل انسان در این ماه صاحبخانهی اصلی خودش را میزبانی میکند. آئینه شو جمال پریطلعتان طلب جارو کن خانه آنگاه میهمان طلب شاید هم میزبان اصلی که صاحبخانه است «و لله ملکالسماوات و الأرض» از میهمانانش پذیرایی میکند که ما باشیم. والله أعلم. آن را که خبر شد خبری باز نیامد - برخی از ما متأسفانه اهل استفاده -دستکم به اندازهی کافی- از ماه رجب و ماه شعبان نیستیم. اگر کسی کمی ناخوانده و قدری دیرتر به سفرهی ماه رمضان برسد، چه راه میانبُری برای استفادهی بهتر دارد؟ چطور عقبماندگیهای خودش را جبران میکند تا بتواند از فرصت لیلةالقدر هم استفادهی لازم را ببرد؟ - در روایات راههایی را پیشنهاد کردهاند که روشن است و لازم نیست از خودمان چیزی بگوییم. در روزهای پایانی رجب، کسی خدمت حضرت صادق(ع) رسید. حضرت فرمودند: «این روزها را تا به حال روزه گرفتهای؟» عرض کرد نه. فرمودند «خیلی چیزها را از دست دادهای، اما این روزهای باقیمانده را روزه بگیر.» روزه گرفتن جزو میانبرهای بسیار قوی است. میگویند کسی خدمت پیامبر اکرم(ص) عرض کرد من وضع خوبی ندارم؛ رابطهام با خدا متأسفانه تیره و تار است. چه کنم؟ آیا شفاعت من را خواهید کرد؟ حضرت فرمودند: «به شرط این که تو نیز با سجدههای طولانی به من کمک کنی.» برخی اذکار سجده، مانند «لا إله إلا أنت؛ سبحانک إنّی کُنْتُ مِن الظّالِمینَ» بسیار ویژه هستند. این تجربه شده و برای بندگان خدا حقیقتاً مؤثر است. خدمت به خانواده، بهویژه پدر و مادر و همسر و فرزندان، جزو چیزهایی است که خدا قلّهی قرب خودش را از دامنهی همین کارها رسیدنی کرده است. این بسیار نکتهی عمیقی است. در همهی ادیان، خدا از یک جایی به بعد مطرح میشود، اما خدا در دین اسلام از همین ریزهکاریها حاضر و ناظر است؛ در همین جزئیات، در رعایت عدل و انصاف، در مدارا با همسایه و خویشان. گفتم که بر وصالت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی این راهی است که خدای متعال باز کرده و دم دست ماست. دنبال چیزهای عجیب و غریب هم لازم نیست باشیم. همین چیزهایی که در روایات ما و در تأکیدات معصومان(ع) آمده، خیلی مؤثر هستند. علاوه بر اینها ماه رجب، ماه زیارت و توسل است. اگر انسان بتواند در این ماه به زیارت مشاهد مشرفه -حرم امام رضا، حرم معصومان، حرم امامزادههای صحیحالنسب- برسد، به فرصت ویژهای دست یافته است. زیارت مخصوصی در مفاتیح برای این منظور مشخص شده که زیارت بسیار فوقالعادهای است. این زیارتها و توسلها هم به هر حال مؤثر است و میتواند به عنوان راه میانبر شناخته شود. - شما اشارهای کردید به اینکه در خیلی از ادیان و آئینهایی که داعیهی رساندن انسان به خدا را دارند، بسیاری از فرآیندهای نزدیک شدن انسان به خدا، از یک جایی به بعد شروع میشود. یعنی سیستم معنویشان فرق میکند. میشود کمی راجع به این مسأله توضیح بفرمایید؟ - با تفکر سکولار، خدا نقش و حد و اندازهی مشخصی پیدا کرد و دیگر محور هستی دانسته نشد. نقش و سهم او در روزهای یکشنبه است و در حد موعظهای که از زبان یک کشیش بیان میشود. گاه از این اندازه هم تنزل یافته و نقشهای تزئینی و تشریفاتی دارد. طبیعتاً این خدا در عواطف ما حضور ندارد. انسان در این سبک زندگی، از یک جایی به بعد، با خدا سر و کار پیدا میکند. خدا تنها بخشی از زندگی چنین آدمهایی است؛ بخشی از معیشت و رفتارهای روزمره انسان. من کلیساهای خارج از کشور را هم دیدهام. بعضی از کسانی که به آنجا میآیند، واقعاً یک حس و حال معنوی هم پیدا میکنند، اما خدایشان خدایی برای لحظه است. خدایی که برای او وقتهای تعریف شدهای در زندگی هست و نباید پایش به جریان جدی زندگی و سرتاسر زندگی انسان باز شود. در دین ما، خدا چون صاحب است، چون مالک است و حکیم است و چون دلدار و دلبر است، نمیشود که انسان از یک جایی به بعد، دلش را از او بکَند و به دیگری بسپارد. «إنَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ وَ مَماتی للهِ ربِّ العالَمینَ» زندگی مؤمنانه برای خودش محوری به نام خدا دارد و همهاش میشود مال او. آدمهایی که طعم عاشقی را نچشیدهاند، شاید بتوانند عاشق فصلی و سطحی بشوند، اما آنها که واقعاً عاشق میشوند، همهی وجودشان پیش محبوبشان است. قرار است که خدا محبوب و معشوق انسان باشد و این امکان در دین ما هست. برای این خداست که فرق مبارک امیرالمؤمنین شکافته میشود، حسین(ع) تکه تکه میشود و در عین حال، بدهکار این خدا هم هستند؛ چون غرق محبت اویند. این خدا در همهی خندهها و گریهها حضور دارد و در همهی شادیها و غمها محور و میداندار است. این خدا در دین ما توصیف شده و ما به این خداست که دعوت شدهایم. خدایی که به هر مصلحتی، بتوان از صحنهی زندگی کنارش گذاشت، شایستهی پرستش نیست. نیچه میگوید: «آن خدای پیری که روزی انسان و هستی را آفرید، دیگر مرده.» انسان غربی میتواند در سوگ این خدا هم ننشیند، چون نیازی به آن ندارد. کسانی که سقف حرکتیشان همین دنیاست، اصلاً نیازی به خدا ندارند؛ خدا برایشان سؤال نیست. برای کودک سه چهار ساله، انتگرال و معادلات چند مجهولی، دغدغه نیست، اما هنگامی که بزرگ شد و این نیاز در او جوانه زد، آن وقت میرود و وقت میگذارد تا بجوید و بیابد. آدمها به میزان وسعت آگاهیشان، به نیازهاشان پی میبرند. خدا در قرآن میفرماید: «أنْتُم الْفُقَراءُ إلَیاللهِ» این یعنی پهناورترین و ژرفترین دریای آگاهی و تشنگی معنوی انسانها از خدای موجود و محبوب در اسلام سیراب و سرریز میشود. ما فقیریم، اما فقیر نام و نان و دانه و خانه و لانه نیستیم؛ فقیر خداییم. اگر میبینیم گاهی چیزهای دیگری برای ما در اولویت قرار میگیرند، و به آنها اصالت میدهیم، به دلیل اشتباه گرفتن مصداق از سوی ماست. ما همه مستان آن مِی بودهایم عاشقان درگه وی بودهایم متأسفانه در این موج معنویتخواهی که در آمریکا و اروپا رو به رشد است، همان مقدار که در رنسانس شتابزده از خدا فاصله گرفته شد، اکنون هم شتابزده به سمت خداهای خیالی و وهمی میروند. از سویی همهی پلیدیها و پلشتیها را برای خودشان مجاز میدانند و از سوی دیگر یکی دو روز را در بعضی از ورزشگاهها جمع میشوند و گریه میکنند؛ بعد هم فکر میکنند سهم خدا را پرداختهاند. خدا باید مثل خورشیدی، بر همهی هستی و همهی زوایای زندگی ما بتابد. ما به این خدا نیازمندیم، همانگونه که برای زنده ماندن، در هر لحظه به تنفس وابستهایم. |
![]() |
||||








