دوستان خدا بیهراس و شادمانند
|
||||||
|
· هر بنبستی گشودنی است 2 دوستان خدا بیهراس و شادمانند گفتوگو با سیدمجتبی حورایی* مصطفی غفاری · چکیده گفتوگو را اینجا ببینید - تصور ما از واژههایی چون «شادی» این است که همهی مردم معنای یکسانی برای آن میشناسند و درک مشترکی از آن دارند. همین موضوع گاه باعث برداشتها و قضاوتهای نادرست افراد دربارهی خود، دیگران و حتی جامعه میشود. تعریف شادی واقعاً چیست؟ - پیش از هر چیز خوب است به این نکته اشاره کنیم که ما وقتی به دنیا میآییم، خیلی چیزها را به ما آموزش میدهند؛ چهارزانو بشین، اینطور غذا بخور و... خیلی چیزهای خوبی را یاد میگیریم، اما معمولاً از آموزش یک نکته غفلت میکنیم و آن چگونه فکرکردن است. علاوه بر این، به صورت غیر مستقیم یاد میگیریم که چگونه افکار ناراحتکنندهای داشته باشیم. مثلاً مادری که فرزندش در رسیدن به خانه دیر کرده، دم در میایستد، در صورتی که کسی که تا دم در بیاید، به درون هم خواهد آمد. این فقط نشاندهندهی تلقی منفی مادر است که نکند فرزندم بلایی سرش آمده باشد. در این خانه همه یاد میگیرند که اگر کسی تأخیر کرد، به شیوهی نگرانکنندهای دربارهی او فکر کنند و مضطرب باشند. این فرهنگ توسط خانواده در فرزندان نهادینه میشود.
از چیزهایی که ما دربارهاش آموزش ندیدهایم، داشتن فکر و بهویژه داشتن فکر شاد است که به نشاط و سرزندگی منجر میشود. پس شادیای که ما نداریم، عمدتاً یا به خاطر تفکر نادرست ماست یا به واسطهی رفتارهای نادرستمان. شادی خودش یک محصول است. یعنی اگر من طرز تفکر و نگرش خودم را اصلاح نکنم، شادی پدید نمیآید. نبود شادی هم مساوی است با اندوه؛ همانطور که فقدان اندوه، شادی است. نگاه کنید به برخی مواردی که در جامعهی ما رواج دارد و باعث تفکر نگران و اندوهناک میشود: ما یاد نگرفتهایم که «در لحظه» زندگی کنیم. آنهایی که شاد نیستند، دو ویژگی دارند؛ یکی این که همیشه اندوه گذشته را میخورند و زندگیشان این است که دفتر خاطراتشان را ورق میزنند و میگویند، چرا آن اتفاق افتاد، چرا اینطور شد، کاش آنگونه نمیشد و... همیشه در حسرت گذشتهاند. در صورتی که به فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، «گذشته اکنون نیست شده.» ویژگی دیگر، این که همواره نگران آینده هستیم و این که نکند فلان اتفاق بیافتد، اگر آن طور که میخواهیم، نشود، چه کنیم و... این اندوه گذشته و نگرانی آینده، لذت «در لحظه» زندگی کردن را از ما میگیرد. نه از لحظهمان استفاده میکنیم و نه از آن لذت میبریم. در صورتی که به قول سپهری «زندگی، آبتنی کردن در حوضچهی اکنون است.» باید ببینیم الآن باید چه کار کنیم و چگونه شاد باشیم؟ چگونه از وقتمان بهتر استفاده کنیم و... در مقابل، انسانهای اندوهناک و نگران، لحظات کنونی خودشان را هم به گذشتهی حسرتبارشان ملحق میکنند. یکی دیگر از چیزهایی که باعث ناشادمانی انسان است، مقایسهی خود با دیگران در امور مادی و با کسانی است که از نظر سطح زندگی مادی و ثروت، بالاتر از ما هستند. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «در امور مادی همواره خودتان را با پایینتر از خودتان مقایسه کنید.» این یعنی روحیهی سپاسگزاری و شادمانی. اما اگر همیشه نگاه انسان این باشد که چرا زندگی مردم آنگونه است و من اینگونهام، هیچگاه نمیتواند شاد باشد. چنین کسی هرچقدر هم به ظاهر لبخند بر لب داشته باشد، هیچگاه از درون شاد نخواهد بود تا درک کند که این فرمایش پیامبر را باید زندگی کرد. کسی هم که با باورهای حسودانه بزرگ میشود، همینگونه است و از شادی محروم میماند. حسود دوست دارد نعمت از دیگران زوال پیدا کند و به سمت او بیاید. آیا چنین کسی روی آرامش را خواهد دید؟ مگر این که بپذیرد هر کس هر چه دارد، از خدا دارد و من هم میتوانم بهتر و بیشتر از آن را از خدا بخواهم. پس چرا غصه بخورم؟ بلکه باید ذهنیت خودم را اصلاح کنم. «توقع بیجا» هم از مواردی است که بسیار به شادی آدمها لطمه میزند. فرض کنید مردی یا زنی توقع داشته باشد که همسرش حتماً مناسبت خاصی را به او تبریک بگوید و هدیهای برایش تهیه کند. اگر همسرش این کار را انجام دهد، خواهد گفت: «این که چیزی نیست؛ وظیفهاش بود و همه این کار را میکنند.» و اگر هم این کار را نکند، چون توقع داشته، بسیار رنجیدهخاطر میشود. پس کلید، آرامش و شادمانی این است که انسان توقعش را در خودش بکُشد. گفته میشود توقع و شادمانی دو کفهی یک ترازو هستند؛ هرچه توقه بالاتر رود، احساس شادمانی انسان پایین میآید و بالعکس. بنابراین شادی، فرآوردهی اندیشه و رفتار خود ماست. - این که میگویید انسان باید «در لحظه» زندگی کند و شواهدی هم از سخنان معصومان(ع) دربارهاش دارید، چگونه جمع میشود با عبرتگیری و آیندهنگری؟ در کنار این آسیبها حتماً چیز درستی هم هست که انسانها دنبال آن هستند، اما اشتباه میروند. پس انسان چگونه میتواند از گذشتههایش درس بگیرد بدون این که ناشاد شود و چگونه میتواند برای آیندهاش برنامهریزی کند بدون این که نگران باشد؟ - درست است. بسیار خوب است که نگاه ما به گذشته نگاهی عبرتآموز باشد، اما توجه کنیم که در نگاه عبرتآموز، دیگر توقف و ماندن نیست؛ درس و تجربه است. اتفاقی که سال گذشته افتاده، چه درسی برای امروز ما دارد؟ آن درس را برای زندگی امروزم برمیدارم. پس در این نگاه، غوطهور شدن در اندوه گذشته معنی ندارد. آدمهای شاد دربارهی آینده هم تدبیر دارند. آنها به این فکر میکنند که اکنون چگونه باید زندگی کنند، تا سال بعد به نقطهی مطلوب برسند. این باعث میشود سال آینده نسبت به امروز احساس گناه نکنند. این نگاه در برنامهریزی متفاوت است با نگرانی صرف آدمهای دیگری که فقط اضطراب مواجهه با رویدادهای آینده را دارند و اصلاً نمیتوانند برنامهریزی کنند. بنابراین نگاه خوب، به جای اندوه و نگرانی، عبرت و تدبیر را در خود دارد. - پس شما مخالف این پندار هستید که با قضاوت کلی، جامعهی ما را جامعهای ناشاد میداند. - روانشناسها نکتهی جالبی را مورد توجه قرار میدهند و میگویند: «آدمها طبق همان حال و هوایی که هر روز دارند، وقتی از خانه میزنند بیرون، دنیا را هم همانگونه میبینند.» مثلاً اگر تنشی داشته باشند، در بیرون هم همه را عصبانی و درگیر میبیند. اگر هم حس و حالش شادی باشد، همه را مانند خود میبیند. در جامعهی ما هم هر دوی این حالتها را میتوان دید. عدهای هستند که واقعاً انسانهای شاد و باتدبیری هستند و عدهای هم هستند که بیبندوبار و اندوهناک هستند. این حالات درونی خود ماست که موجب میشود جوّ غالب جامعه را شاد یا ناشاد ببینیم. وقتی انسانی امیدوار باشد، جامعه را نیز امیدوار و رو به رشد و تعالی میبیند. البته از این هم غافل نباشیم که اگر تفکر منفی بر جوّ عمومی جامعه حکمفرما باشد، طبیعی است که فضای ناراحتی هم بر جامعه سایه میاندازد، اما با همهی این مشکلات باز هم میتوان شاد بود. بعضی افراد میگویند، به دلیل این مشکلات و نارساییهاست که ما اندوهناک و مضطربیم. ما در پاسخ میگوییم کسانی هستند که همین گرفتاریها را دارند، اما باز هم شادند. معلوم میشود این مسائل و مشکلات نیست که شادی را به مخاطره میاندازد، بلکه نوع تفکر ماست که این مشکل را میسازد. به سهم خودم میتوانم بگویم چنین تصوری را نمیتوان به کل جامعه تعمیم داد. انسانهای پرتلاش و بانشاط در گرداگرد ما کم نیستند. اگر نگرش مثبت داشته باشیم، اینها را میبینیم، اما وقتی خودمان دنبال نکات منفی هستیم، همین نکات جامعه هم بیشتر توجهمان را جلب میکند. - چگونه باید برای حل این مشکل اجتماعی برنامهریزی کنیم؟ زیرا اگر چنین مسألهای از سطح فردی به سطح جامعه کشیده شده و به یک فرهنگ تبدیل شود، دیگر باید برای آن در فرهنگ عمومی و اجتماعی چارهای اندیشید. - معمولاً چنین فرهنگسازیهایی از سه کانال اصلی صورت میگیرد؛ یکی از درون خانواده و اولین مربیان که پدر و مادرند. دیگر از طریق محیط آموزشی مانند مدرسه و دانشگاه و نیز از طریق رسانههای عمومی نوشتاری و دیداری و شنیداری. اینها نقش زیادی در شکلگیری تفکر حاکم بر جامعه دارند؛ خانواده، نظام آموزشی و رسانهها هستند که فرهنگ و فرآیند جامعهپذیری را در فرد نهادینه میکنند. چه عیبی دارد که مثلاً دربارهی چگونه فکر کردن هم کتاب درسی داشته باشیم؟ همانگونه که برای یادگیری و حل مسائل فیزیک و شیمی و ادبیات چنین ابزاری داریم. چه باید بکنیم اگر بخواهیم در مسائل گوناگون زندگی با فکر برخورد کنیم؟ طرز تفکر را باید مانند هر چیز دیگری آموزش داد و همانگونه که دربارهی آداب معاشرت کتاب داریم، باید در این زمینه هم خیلی جدی عمل کنیم. ما خوب فکر کردن را یاد نگرفتهایم و اگر آموزش ببینیم، کار تمام است. - آیا اصلاً معیار و ملاک مشخصی برای سنجش شادی در فرد و جامعه وجود دارد؟ این مسأله به خصوص وقتی اهمیت پیدا میکند که توجه داشته باشیم، ما در موارد متعددی نسبت به دیگران قضاوت میکنیم و این قضاوتها مبنای رفتارهای بعدی ماست. - شادی استانداردهایی دارد. همهی ما میدانیم چه چیزهایی انسان را شاد میکند، اما اگر نسبیتی هست، به این برمیگردد که میزان عملکرد ما نسبت به عوامل مثبت و شادیآفرین متفاوت است. تلاش و جدیت در این رابطه بسیار مهم است. ما به میزان پایبندیمان به این ملاکهاست که شادی را بهدست میآوریم یا از دست میدهیم. اگر به تجربههای خودمان دقت کنیم، این اصل را بهتر درک میکنیم. وقتی کمتر غم گذشته را میخوریم و نگران آینده هم نیستیم، احساس آرامش و شادی بیشتری هم میکنیم. هرچه این «دانستهها» را بیشتر «زندگی کنیم»، کامیابی و شادمانی بیشتر خواهیم داشت. خدا در قرآن میفرماید: «ألا إنّ أولیاءَ اللهِ لاخوفٌ عَلَیْهِم و لا هُم یَحْزَنونَ» همهی عالم بشنوید! دوستان خدا نه هراس دارند و نه اندوهناکند. خوف و هراس مربوط به آینده است و حزن و اندوه مربوط به گذشته. در روانشناسی نوین، نبود هراس و اندوه، شادمانی است. - برای شاد زندگی کردن چه بهانههای سادهای در زندگی خودمان میتوانیم پیدا کنیم؟ - یکی از مهمترین بهانههای شاد زیستن، توجه به داشتههاست؛ مادی یا معنوی. هر قدر احساس کمبودها و کاستیها، انسان را ناراحت میکند، احساس دارایی او را شادمان میکند. این یک نکتهی کاربردی و بسیار آسان است. میتوانیم مقید باشیم که مثلاً هر روز 5 دقیقه صبح و 5 دقیقه عصر، به این فکر کنیم که خداوند چه نعمتهایی را به ما ارزانی نموده است. داشتهها و نعمتهای ما فراوان است. حتی آنهایی که خودشان را محرومترین آدمها هم میبینند، میتوانند این را درک کنند. کافی است نگاهی بادقت به اطرافمان بیاندازیم. ما شایستگی بسیاری از این نعمتها را نداریم، اما خدا به فضل و لطف خودش آنها را به ما داده است و میدهد. فکر نکنیم اینها مواردی بدیهی هستند که باید به ما داده میشد. خیلی راحت ممکن بود که ما مثلاً از نعمت بینایی یا شنوایی محروم باشیم، اما بخشندگی خدا ما را در بر گرفته است و چرا پس از این هم به لطف و عنایت او مطمئن نباشیم؟ - یکی از موقعیتهای شایع و کاملاً طبیعی در زندگی این است که انسان در بسیاری موارد، بلافاصله پس از خواست و تصمیم، به آنچه میخواهد نمیرسد. انگار همین انتظار، اصلاً یکی از قوانین زندگی انسانی است. در عین حال تصور شایعی از انتظار هم در ذهنها وجود دارد که آن را مساوی خمودگی و بیکاری میدانیم. اصلاً انتظار چه وجه مثبتی در زندگی میتواند داشته باشد؟ - به نظرم انتظار در ذات خود شادیبخش است. بهخصوص وقتی ما میدانیم آنچه که مورد انتظار ماست، میرسد و محقق خواهد شد. انتظار وقتی نگران کننده است که احتمال عدم تحقق در آن باشد. در مورد مسائل مادی و موفقیتهای این عرصه، انتظار فعال است. وقتی قرار است مهمانی داشته باشیم، ممکن نیست که به نظافت و ترتیب و تزیین خانه نپردازیم. در این شرایط، انتظار همراه با آمادگی و شادی خواهد بود. در این موارد، لزوم تدارکبینی و آمادگی بر هر عقلی روشن است. در غیر این صورت انتظار معنی نخواهد داشت. البته مسألهای مطرح است که اگر آنچه مورد انتظار است، باز هم محقق نشد -مثلاً سفری یا کامیابی مالیای حاصل نشد- چه باید کرد؟ خدا در اینجا هم پنجرهی دیگری میگشاید: «عَسی أنْ تَکْرَهوُا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم.» چه بسا آنچه در انتظارش نشستهایم، خیری برای ما نداشته باشد. پس نباید نگران بود. تلاش و تکاپو را انجام میدهیم و میدانیم چون خدا حکیم است، تحقق نیافتن یا تأخیر افتادن آن چیز هم میتواند برای ما خیر باشد. در موارد معنوی، مانند انتظار ظهور امام زمان(عج)، این شادمانی به نهایت خود میرسد؛ چرا که احتمال عدم وقوع در آن نمیرود. از آن مهمانهایی نیست که بگوییم نکند نیاید. قطعاً خواهد آمد و هیچ جایی برای ناامیدی نمیگذارد؛ سراسر شادمانه است. اما از نظر لزوم فعال بودن، همان مختصات انتظار در موارد مادی را دارد. باید برای خودمان و زندگی و دور و بریهایمان فکری بکنیم تا زمینهی آمدن مهمان فراهم شود.
- درست است که گفتهاند او خواهد آمد، اما شرایط ظهور را هم گفتهاند. آمادگی شرط ظهور است و ابعاد گوناگونی دارد. اگر مردم بخواهند و جامعه آماده باشد، این اتفاق خواهد افتاد و اگرنه، نه. نگفتهاند شما هرطور باشید، او خواهد آمد. باید حرکت کرد و بعضی چیزها را تغییر داد. طبیعتاً باید پرهیر کرد از کوچکترین کاری که آمدن مهمانی عزیز و پرخیر و برکت را به تأخیر میاندازد. در کنار اینها توجه به نکتهی دیگری هم بسیار اهمیت دارد؛ منتظران فعالیتهایشان را انجام میدهند، اما چون مهمان را کس دیگری باید بفرستد، از خدای متعال هم این درخواست را پیوسته دارند. هم شادی و هم آمادگی برای آمدن او که منتظرش هستیم، به درخواست وابسته است. باید برای شادی و آرامش، خواست جدی داشت. در ذکر یونسیه پس از تعبیر «لا إله إلا أنت؛ سبحانک إنی کنت من الظالیمن» پاسخ خداوند را میشنویم که «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجََّیْناهُ مِن الْغَمِّ.» میگوید «ما» او را از اندوه و گرفتاری نجات دادیم. همانطور که گفتیم، در روانشناسی نوین، نبود اندوه مساوی شادی است. پس این خداست که با برطرف کردن اندوه، به انسان شادی میبخشد. بنابراین باید شادی و نشاط و انتظار واقعی را از خدا خواست. راهکارهای عملی که از آن صحبت میشود، نباید ما را از این درخواست و دعا غافل کند. *مدرس دورههای موفیقت |
![]() |
||||









