همیشه به آسمان نگاه کن

ویژه نامه - ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده

·          سه روز از فصل رویش

همیشه به آسمان نگاه کن

گفت‌وگو با حجت‌الإسلام کاظم صدیقی

محمدحسین وزارتی

فردای روزهای اعتکاف در ماه رجب، دفتر کار حجت‌الإسلام صدیقی در ساختمان قدیمی و زیبای دادگستری در خیابان خیام، محل انجام گفت‌وگوی ما با ایشان بود. گرچه این‌ گفت‌وگو در مکانی تازه صورت گرفت و ما این‌بار پای منبر ایشان نبودیم، اما سخنان ایشان درباره‌ی اعتکاف و نکاتی که برای استفاده‌ی بهینه از آن مطرح شد، خواندنی است. 

·          چکیده گفت‌وگو را این‌جا ببینید

- اعتکاف که در روزهایی از ماه رجب و ماه رمضان، رنگ و بوی آن جامعه‌ی ما را در بر می‌گیرد، در منظومه‌ی آموزه‌های اسلام به چه معناست و چه جای­گاهی دارد؟

- اعتکاف عبادتی است که اصل و اساس آن در خود قرآن هم آمده است؛ «و عَهِدْنا إلی ابراهیمَ و اسماعیل أن طهِّرا بَیتی للطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ.» حضرت ابراهیم و پسرش اسماعیل ذبیح را مأمور می­کند که بیت خدا را تطهیر کنند برای طواف‌کنندگان و برای عاکفین که همان معتکفین هستند؛ معتکفینی که می­آیند این‌جا برای اعتکاف و نماز می­خوانند و رکَّع، رکوع در غیر نماز ما نداریم. بنابراین در قرآن تصریح شده است که اعتکاف از عبادت­های بسیار کهن و از سنت­های حضرت ابراهیم است و اقبال به سنت­های حضرت ابراهیم و کیش و آیین او از اموری است که خداوند متعال بر آن تأکید کرده و هر کسی که به آن اقبال نکند و از آن روی‌برگرداند، در قرآن سفیه نامیده شده؛ «وَ مَنْ یرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إبراهیمَ إلا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»؛ معلوم می­شود که این عبادت علاوه بر این ‌که یک تعبد است، خلوت نشینی، فراغت از غیر حق و اُنس با خداست، یک مسأله­ی منطقی و عقلی هم هست.

در فقه، اعتکاف عبادت مخصوصی است که معتکف در یکی از مساجد جامع یا در یکی از مساجد مشهوری که امام عادل دارد، حداقل سه روز خودش را در آن‌جا محدود کند و به روزه بپردازد. شرط اعتکاف حداقل توقف سه روزه در مسجدی است که شرایطش را دارد و در این مدت توقف، روزه‌داری؛ این شرط صحت اعتکاف است.

اعتکاف از یک جهت احکام روزه و مسجد را دارد و از یک جهت بوی حج می­دهد. بعضی از محرماتی را که خداوند بر مُحِرم در ایام حج عمره حرام کرده، آن‌ها را می­بینیم که در اعتکاف هم حرام هستند. این نشان می­دهد که این عبادت یک معجونی است از عبادت­های مختلف و قهراً یک مرتبه­ی بالا و یک پرواز و قله‌ی اوجی است که مهاجرین خاص خدا باید به آن‌ نائل شوند.

اعتکاف از این جهت بسیار جالب توجه است که انسان را از زندگی روزمره و تکراری خودش کنار می­کشد و تعلقات و وابستگی­ها و کشش­های طبیعی یا تکراری‌ را کنار می‌گذارد که به آن معتاد شده و برایش به صورت طبیعی ثانوی درآمده است. این یک هنر است که انسان بتواند اوضاع عادی رنگ‌رفته را به هم بریزد. در واقع یک انقلاب است؛ یک حرکت انقلابی و یک جهش و پرش است که انسان را آزاد می­کند از وضع موجودش که محصور در عادت­های روزانه است و انسان را از آن تعلقات و وابستگی‌هایی که هر کسی به بستگان نزدیک خودش-پدر، مادر، فرزند، همسر خودش و محیط کار خودش- دارد، قطع می­کند. بنابراین یک گسستن و رهیدن هم در آن هست. این گسستن و رهیدن ملازم است با رستن و روییدن؛ هم رهایی است و هم رویش.

 

- این عمل، چه ابعاد دیگری دارد؟ چگونه در روند خودسازی انسان و تحول معنوی او تأثیر می‌گذارد؟

- اعتکاف مصداق بارز «وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إلی اللهِ و رَسولِهِ» است. شاید بتوان گفت در این آیه­ی کریمه و « وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إلی اللهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی اللهِ.» این موت، موت اصطلاحی نیست، بلکه اعمّ از موت طبیعی و موت اختیاری است. شاید «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» به این معناست که اگر کسی بخواهد در این عالم به مرحله­ی موت اختیاری برسد، باید با اختیار خودش، خود را دربست تسلیم معبود کند و به هیچ اراده­ و اختیاری فارغ از این دغدغه رو نیاورد. خودش را مثل پر کاهی بی­اثر در موج محبت خدا قرار دهد و همان­گونه که مرده در دست غسال تسلیم محض است، انسانی هم که از خود هجرت می­کند و از توجه به خود و تصمیم­های شخصی و کشش­های نفسانی خودش رها می‌شود، این‌گونه است. آن‌قدر بالا می‌آید که دیگر خودش را فانی می­کند. «فناء فی الله و بقاء بالله» پیدا می­کند. اراده­اش فانی در مشیت پروردگار متعال می­شود. اگر کسی به این موقعیت رسید، دیگر اجری برایش نمی­شود معین کرد و «فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی اللهِ.»

فقط خداست که می­داند با بنده­ای که از همه چیزش و از خودش گذشته و به خدا پیوسته، چه کند. برای چنین کسی اجری نمی­شود گفت؛ بهشت است؟ حوری است؟ قصر است؟ این‌ها عناوین محدود و قابل احساس است، آن اجری که خداوند برای حامیان بارگاهش مقدّر فرموده، اجری مافوق احساس است و نمی­شود با این احکام آن را ارزیابی کرد.

مطلب دیگر این است که همان­گونه که حج یک عبادت جمعی است و حاجی­ها در یک موضع در یک ایام مخصوصه­ای همه مشغول عبادت هستند، اما همه باهم‌اند و صحنه‌ی حج را به یک اجتماع عظیم الهی تبدیل می‌کنند که مظهر عظمت و اقتدار معنوی مسلمان­هاست، در اعتکاف نیز قشرهای مختلف در یک ‌جا همه به خاطر خدا جمع می‌شوند.

اعتکاف اجتماعی است که هیچ انگیزه‌ی شخصی ندارد و همه‌ی معتکفان، تک تک، خدا را در نظر گرفته‌اند و آهنگ خدا کرده‌اند، شوق خدا در دلشان قرار گرفته و این شوق و عشق آن‌ها را از منزلشان به خانه­ی خدا منتقل کرده است. قطره قطره آمده‌اند و شده‌اند یک دریا. امواج طوفانی این دریا در همه‌‌ی جامعه اثر خودش را می­گذارد. بازتاب معنوی دارد؛ بازتاب بیدارگری، هدایتی و سیاسی دارد.

اعتکاف در واقع بیمه‌کردن یک جامعه است در برابر دام­ها و بند­هایی که شیطان برای جوان­ها و آحاد مردم از طریق جاذبه­های دنیا -جاذبه­های جنسی، پولی، مقام و موقعیتی- گسترده است و در سطح وسیعی هم عمل می­کند.


هنگامی که در جامعه جوّی پدید می­آید که مسجدها مالامال خداجویان می‌شود و آن‌قدر این مسابقه پرمشتری است و این بازار گرم است که مساجد اعلام می­کنند ما ظرفیت نداریم برای پذیرش داوطلبان، خب این خودش خیلی برجستگی دارد و عمق دین و ژرفای ایمان در اعماق وجود مؤمنان را  به جهان اعلام می­کند.

این مسأله هم برای ما یک خودشناسی است که ما می­توانیم و ما این هستیم و سرمایه‌ای این‌چنین داریم و هم دشمن ما حساب خودش را می­کند که این مردم، مردم بوالهوسی نیستند که با زرق و برق گناه بتوانیم آن‌ها را از هویت خودشان تهی کنیم و به مقاصد شیطانی بکشانیم. در واقع این اعتکاف یک بیمه­ی طبیعی برای کل جامعه است.

 

- علت این استقبال به نظر شما چیست؟ یعنی چه عاملی باعث شده که این شور در جامعه و بخصوص در جوانان پدید آید؟

- کشش­ها از آن طرف است؛

 

- گفته می‌شود، پیش از انقلاب شاید حداکثر هزار نفر، آن‌هم از بین طلبه­ها جمع می­شدند و مراسم اعتکاف را انجام می­دادند، اما بعد از انقلاب و بخصوص در این چند سال اخیر استقبال خیلی زیاد شده است. فکر می­کنید علت این کیفیت و استقبال و بویژه در این چند سال اخیر چه می­تواند باشد؟

- در قدم اول بگویم که توفیق الهی؛ از اسرار الهی است. توفیق را خدا می­دهد و به هر کس بخواهد، می­دهد؛ به هر مقدار که بخواهد. «بِیدِهِ الخیرُ و هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ.» خیر به دست خودش است، قدرتش را هم دارد. هر وقت خواست و به هر که خواست، می‌دهد.

اما از چیزهایی که به عنوان علل این مسأله می­شود روی آن مطالعه و تأمل کرد، این است که انقلاب باطن ولایی مردم را از آن حالت سرّی به عیان کشاند. دنیا نمی­دانست کشش­های دینی در مردم ما چقدر نیرومند است و تا کجا ریشه دارد. با فرهنگ­سازی­هایی که کرده بودند و رسانه­هایی که در اختیار داشتند، باورشان آمده بود که دیگر روح مذهب در مردم مرده و انگیزه­های دینی و معنوی نقشی ندارد.

امام رضوان‌الله تعالی علیه، چون خودش عین معنویت و ذوب در دین و خدا بود، با اخلاص کامل جلو افتاد و مثل آهن‌ربایی که براده­های پراکنده را از زیر خاک­های تیره، می­کِشد و جذب خودش می­کند، امام با انقلاب معنویت در مردم، فطرت غبارآلود آن‌ها را بیرون ­کشید. این جریان تنها در مقابل شاه نبود؛ بلکه در برابر همه‌ی جریان‌های مادی­گرایی و الحادی و ضددینی بود. «پهلوی‌ها» نوک پیکان قدرت­های سلطه‌گر بودند و به عنوان جریان مسلط، خودشان را پیروز می­دیدند، اما معلوم شد که لِلْباطِلِ جَوْلَةٌ وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ.

این امام بود که حقایق درونی افراد را بیرون کشید و در مقابل تانک­ها و توپ­ها و گلوله­ها نشان داد که این حقایق خیلی قوی­تر از جاذبه­های مادی است که شیاطین زرق و برق، دنبال آن هستند و فکر می‌کنند کار خودشان را کرده‌اند. این آتش زیر خاکستر بود و آن‌ها بی­خبر بودند.

بلافاصله بعد از انقلاب و وقتی دشمن خودش را شکست‌خورده دید، گمان کرد که مؤمنان با تشکیل حکومت از معنویت غافل می­شوند و جنبه­های مادی باعث می­شود به جان هم بیفتند. ابتدا یک ‌سری اختلافات قومی را در کشور مطرح کرد و تا دید در بعضی از جاها آتشی روشن شده، جنگی سراسری راه انداخت تا بتواند معنویت اسلامی را درهم بشکند و دوباره بیاید و ظلمت مادیت را در این‌جا مستقر کند، اما درست برخلاف خواسته­ی آن‌ها که «یریدونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأفْواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرونَ.»

این جنگ، مردم و بویژه نسل جوان را در خداجویی و در عشق به معنویت و هجرت از دنیا به باطن عالَم تثبیت کرد. جنگ که تمام شد، یک خلأیی پیش آمد. مردمی که جنگ را دیدند، جوان­هایی که عشق را تجربه کردند و آزادگی از تعلقات این عالم را مزه‌مزه کرده و چشیدند، دیگر جبهه­ای نبود که به بهانه­ی آن، دست از امور دنیوی بکشند و خودشان باشند. آن عطشی که جبهه ایجاد کرد، هنوز در جانشان بود، اما چیزی که در خارج جبهه بتواند جای آن را پر کند، وجود نداشت.

این در واقع از آن افکار راهبردی معنوی رهبری است که وقتی این عطش و خلأ را دیدند، اشاره کردند که مسأله­ی اعتکاف رواج پیدا کند و اشخاصی برای تحقق این آرمان الهی و سازنده، این سفره را پهن کردند و دیدند و دیدیم که عجب مشتری‌هایی دارد این سفره.

امروز اعتکاف، هم به جای حج است برای کسانی که نمی­توانند به حج بروند و هم به جای جبهه است برای مجاهدان و رزمندگانی که می­خواستند به خدا برسند و آن‌جا پله­ی پروازشان بود. بسیاری از افرادی جامعه که امور مادی ارضاشان نکرده و گرفتاری­ها و نیازهایی دارند، اما با درهای بسته مواجه می‌شوند، اعتکاف را بهترین جا برای جلب اراده­ی نافذ خدا می‌بینند. دلیل این امر آن است که محیط اعتکاف محیط الهی است؛ محیط دعا و نیایش و توسل است. «إسْتَعینُوا بالصّبْرِ و الصّلاةِ و إنّها لَکَبیرَةٌ إلا عَلَی الْخاشِعینَ.» صبر در روایات به «روزه» تفسیر شده؛ به این معنی که در مشکلاتتان به نماز و روزه متوسل شوید.

اعتکاف این وسیله را در اختیار نیازمندها و گرفتارها و خداجویانی که درهای عرفان را به روی خودشان بسته می­بینند، قرار می‌دهد. آن‌ها معتکف می‌شوند و از طریق روزه‌گرفتن و با نماز شب­ها و سحرخیزی­هایی که دارند، با خدا راز و نیاز می‌کنند و توفیق بندگی را طلب می‌کنند.

 

- این‌که اعتکاف باید در مسجد جامع شهر انجام بگیرد که محل آمد و شد مردم است، چه معنی و پیامی دارد؟

- عنایت الهی به جمع است، که «یدُ اللهِ مَعَ الْجَماعَةِ.» دعای فردی خاصیت دعای جمعی را ندارد. در روایت داریم که وقتی برای امام صادق(ع) مشکلی پیش می­آمد، خانواده‌شان را جمع می­کردند و می­فرمودند: «من دعا می­کنم، شما آمین بگویید تا دعای ما دسته‌جمعی باشد. زیرا خداوند دعای جمع را رد نمی­کند.» خیلی از افرادی که نزد خدا احساس شرمندگی می‌کنند، با اعتقاد به این ‌که در جمع معتکفان، آدم­های آبرومندی در درگاه خدا پیدا می­شوند، می‌­آیند و خود را با همه‌ی گرفتاری‌هاشان در میان جمع قرار می‌دهند. آیا خداوند کریم بقیه را بالا می‌برد و یک آدم پرشکسته­ را که کشان کشان خودش را به تیزپروازان رسانده است، زمین می‌زند؟ نه؛ وقتی قطار حرکت کرد، همه­ی افرادی که در آن هستند را به مقصد می­رساند. در این قطار آدم­های زمین­گیری هم هستند، اما خدا به برکت دیگران، آن‌ها را هم به نوا می­رساند. بنابراین اعتکاف یک هدیه­ی الهی و عرشی است. ارمغانی از شهیدان ماست.

 

- ویژگی ماه رجب چیست که اهتمام به اعتکاف رجبیه این ‌قدر مورد تاکید قرار گرفته است؟

- یکی این ‌که ماه رجب آغاز یک جهش به سوی پروردگار متعال است. این سه ماه، یک فصل است؛ بهار عرفان است و این بهار بندگی از رجب شروع می­شود. مسأله­ی دوم این است که بر حسب روایات هرکسی بخواهد وارد بهشت بشود، در نهر رجب شست‌وشو می­شود و بعد وارد بهشت می­شود. رجب اسم نهری است که واردین به بهشت قبل از ورودشان در این نهر شست‌وشو می­شوند. تطهیر در این نهر آن‌قدر شگفت‌انگیز است که شسته‌شدگان در آن خودشان را در آیینه می­بینند و باورشان نمی­آید که این همان آدم قبلی است. با تعجب از ملائکه می­پرسند که این انسان زیبا و پاک چه کسی است؟ پاسخ می­گویند که خودت هستی؛ در اثر تحولی که این نهر در تو به وجود آورده، آن زیبایی­های عمیقی که در وجودت نهفته بود، آلودگی‌ها را شسته و کنار زده و زیبایی ایمان و فطرتت را آشکار نموده است. آن‌جا این پوسته­ها می­ریزد و آن گنج درونی بروز می­کند و زیبایی خودش را متناسب با بهشت نشان می­دهد. از این رو ورود به بهشت نبوی و بهشت رضوان و لقاء الهی که شعبان و رمضان باشد، مراقبت رجب را می­طلبد؛ بنابراین اهتمام به خودسازی در ماه رجب، جایگاه ویژه‌ای دارد.

 

- اعمال ویژه‌ای که در روزهای اعتکاف انجام می‌گیرد، چه جایگاه و اثری دارند؟

- اعمال معروف به «امّ داوود» که در آخرین روز اعتکاف انجام می‌شود، از ناحیه‌ی امام صادق(ع) وارد شده است. امام صادق(ع) یک مادر رضاعی داشتند به نام «اُمّ داوود» و برادر رضاعی‌ای داشتند که اسمش داوود بود. امام(ع) بیمار شده بودند و ام داوود برای عیادت به محضر ایشان رسید. هنگامی که خواست برود، امام صادق سراغ داود را گرفتند. این بانو گریه­اش گرفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما؛ داوود را حکومت دستگیر کرده و مدتی است که هیچ اطلاعی از او ندارم. حضرت فرمودند: چرا از این دعایی که زود مستجاب می­شود، غافل هستی؟ عرض کرد: کدام دعا؟ امام فرمودند: در ایام‌البیض رجب یعنی سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم رجب، روزه می­گیری و روز سوم غسل می­کنی و بعد از نماز ظهر و عصر آن اذکار و دعاها را می‌خوانی.

ام داوود می­گوید که من با دریافت این نسخه در ایام‌البیض این عمل را انجام دادم. این روزها که گذشت- به مقداری که مدینه تا بغداد مسافت طول می­کشد، فاصله­اش شد- دیدم در زدند. در را باز کردم و دیدم پسرم داوود آمده است. گفتم که چطور شد؟ گفت: وجود مبارک پیغمبر(ص) به خواب خلیفه‌ی عباسی آمده و او را در مورد بازداشت من تهدید کرده‌اند. او هم وحشت­­ کرد و مجبور شد مرا آزاد کند. پس این یک عمل آزمون‌پس‌داده و سفارش شده است.

بزرگی از علمای حاضر می‌فرمود: درست است که امام صادق این را در ایام‌البیض رجب توصیه کرده‌اند، اما اگر کسی گرفتار باشد، در روزهای دیگر سال هم می‌تواند سه روز روزه بگیرد و همین نسخه­ی امام صادق را عمل کند تا درهای بسته به رویش باز ­شود.

می‌گویند مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی که اهل تشرف هم بودند -ایشان هم امام زمان را دیده بودند و هم در دوران مرجعیتشان، توقیع و دست­خط امام زمان را داشتند- در دوره­ی پیری که بدنشان دیگر ضعیف شده بود، جاذبه­ی اعمال ام داوود با همه­ی دشواری و سختی‌ای که دارد، ایشان را بی­قرار خودش کرده بود. ایشان حتی در این حالات هم دست از عمل ام داوود برنمی­داشت و آن را انجام می‌داد.

 

- اگر بخواهیم یک دسته‌بندی ارائه دهیم، چه کارهایی باید در حین اعتکاف انجام ­شود و چه اعمالی بعد از اعتکاف باید مورد توجه قرار گیرد؟ پیش از اعتکاف چه آمادگی­هایی باید داشته باشیم تا شرایط بهتری در ما پدید آید و از اعتکاف بیشتر بهره ببریم؟

- سید بن طاووس که سید‌المراقبین است و در میان ستارگان درخشان پرواپیشگی، مانند او به عدد انگشتانمان هم نداریم، در کتاب إقبال‌الأعمال می‌گوید: «برای درک شب قدر، احیاء شب قدر کافی نیست؛ باید از یک سال قبل مراقبه را شروع کرد تا خداوند انسان را از فیوضات شب قدر، بهره­مند کند.» این مختص به شب قدر نیست. هر گنج عرشی دیگری هم، حرکت و طیّ مسافتی می­خواهد. تا انسان به محلی برسد که گنج در آن‌ نهفته است، باید راهی را طی کند و مسافتی را پشت سر بگذارد تا به آنجا برسد که معدن طلاست.

تلاش، نقطه­ی عطف است و الا حرکت از قبل باید شروع بشود. اگر کسی بخواهد از نمازش خیر ببیند و از اعتکافش اثر ببیند، اگر بخواهد از نورانیت حرم امام رضا(ع) یا از قبه­ی امام حسین(ع) یا قبرستان بقیع بهره­مند بشود، باید حجاب­ها را کنار بگذارد.

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند         که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

اگر کسی بیرون از این خانه خودش را آماده نکرده باشد، راهش نمی­دهند. انسان باید این آمادگی را قبلاً در خودش پیدا کند. مهم‌ترین مراقبت، ترک گناه است. کسی که می­خواهد در اعتکاف مهمان سه روزه‌ی خدا باشد و خدا اجازه بدهد که بست بنشیند و در پناه خدا باشد، باید کاری کند که راهش بدهند. چله­های ترک گناه برای این کار مناسب است. انسان مواظب اعضا و جوارحش و کشش‌های قلبش باشد تا هر نامحرمی در این دل که می‌خواهد به خدا تحویل بدهد، قرار نگیرد.

البته تا انسان به یک مقامی نرسیده، مسؤولیتش آسان‌تر است. خدا رحمت کند مرحوم آقای فقیه اراکی را که فقیه و مفسر و استاد اخلاق بود، می‌گفت: «­فراق شیرین­تر از وصال است؛ تا آدم نرسیده، امید دارد که برسد، اما اگر کسی رسید، همیشه نگران است که نکند محبوب من را رها کند.» گرفتن هر چیز مشکل است، اما نگهداشتنش مشکل­تر است. اگر کسی در اعتکاف به مراتبی نائل شده و درهایی به رویش باز شده باشد، مسؤولیتش خیلی سنگین­تر از آن کسی است که چیزی به‌ش نداده‌اند. البته هر کس نصیبی می‌برد؛ کم یا زیاد، اما می‌خواهم بگویم مراقبت بعد از عمل، باید شدیدتر و عمیق­تر و وسیع­تر از مراقبت قبل از رسیدن باشد.

 

- اعتکاف برای کسانی که در مراحل پایین‌تر هستند، چه ویژگی و دستاوردی خواهد داشت؟

- مسأله‌ی اصلی این است که انسان ضعف خودش را با این اعتکاف متوجه بشود. وقتی از اعتکاف با نورانیت بیرون آمد، بگوید «لا حولَ و لا قوّةَ الا باللهِ العَلیِّ العَظیمِ.» من کسی نبودم، اما تو این توفیق را دادی. پس من هم دینم را و هر چه را که به من داده‌ای، به ودیعه می­گذارم. این همان تضرع، ابتهال و بیچارگی به معنی واقعی است. پیامبر اکرم (ص) از اعماق دل این را نشان می­داد و با همه­ی وجودش التجا می­کرد که خدایا یک لحظه من را تنها نگذار و رهایم نکن؛ «لاتَکِلْنی إلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ.» اگر لحظه‌ای خدا آدم را رها کند، حتی اگر خودش را به عرش رسانده باشد، از آن‌جا سقوط می­کند.

بهترین راهش این است که آدم همراهی خدا را داشته باشد؛ از خدا بخواهد که با او همراه باشد. راهش را قرآن بارها فرموده: «إنّ اللهَ مَعَ الّذینَ اتَّقَوا/ إنّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ/ ...» این معیت خدا مال اهل تقوی است، مال اهل احسان است، مال اهل صدق و صداقت است. اگر انسان می­خواهد در این راه نگهش دارند، باید در خط صداقت و احسان و تقوی باشد.

 

- برخی بزرگان برای ایام اعتکاف، انس و تدبر در صحیفه‌ی سجادیه را توصیه می‌کنند؛ ویژگی این کتاب چیست؟

- صحیفه­ی سجادیه زبور آل محمد(ص) است و توصیف ویژگی‌های آن در حد زبان الکن و دل تاریک من نیست؛ در حکم کتاب­های آسمانی است. وجود مبارک امام سجاد(ع) جوشش عرش خدا بود، لوح محفوظ بود، آن عرفان امامت و آن عبودیت ولایت خاص حضرت سجاد(ع)، اقتضای بروز این حقایق و معارف را داشت. این صحیفه، مشحون از اسرار خلقت است. هر عارفی و هر کسی که علاقه دارد خودش را کامل کند، باید به صحیفه­ی سجادیه پناه ببرد. دعاهای صحیفه­ی سجادیه یکی بهتر از دیگری است. این کتاب در واقع تبلیغ امام سجاد(ع) بود. شرایط برای تدریس و منبر رفتن فراهم نبود، اما حضرت بر اساس رسالت خود، از طریق نیایش­ها این هدایت را انجام دادند. از این رو، هم مسائل مبارزاتی و ستم‌سوزی و افشاگری دارد، و هم خودسازی و پالایش روح در آن موج می­زند. هرکس خودش را در این دریا بیاندازد، این موج­ها او را به ساحل می­رسانند.

یکی از ویژگی­هایی که در صحیفه­ی سجادیه است، توجه دادن به رهبری آسمانی است. هیچ دعایی نیست مگر این ‌که با صلوات شروع بشود. در صحیفه­ی سجادیه مردم علاوه بر متن و طرح باید به الگو و رهبری هم توجه ­کنند. این در حرکت الهی، اجتماعی و سیاسی ما بسیار سرنوشت­ساز است. حرکت بر اساس اصول دینی بدون رهبر ممکن نیست. لذا بیشتر دعاها با صلوات بر محمد و آل محمد(ص) شروع می­شوند.

 

- چطو می‌توان در عبادات به عمق، ژرفا و حقیقت بندگی رسید و در عین حال از ظواهر هم دست نکشید؟

- رسیدن به ژرفا هم جزو مسائلی است که خیلی کارها باید در راستای آن انجام داد. قرآن کریم دستور حرکت می­دهد؛ «وَالّذینَ جاهَدوُا فینا لَنَهْدِینَّهُم سبلنا.» می‌فرماید شما بیایید تا من ببرمتان. اگر کسی اهل حرکت و جهاد و مبارزه نباشد، اهل نجات خود و دیگران نباشد و به عبادت­های خشک بی‌‌حرکت اکتفا کند، خدا هیچ چیزی به او نمی‌دهد. آدم باید راه بیافتد تا خدا ببردش؛ «إنْ تَنْصُرُوا اللهَ ینْصُرْکُمْ ...» با خانه‌نشینی خدا کسی را به اوج نمی‌برد.


اگر انسان خدا را بنده باشد- نه تنها در مسجد، بلکه در همه‌جا؛ در کارش، محیط اداره‌اش، در حرف زدن و نگاه کردنش- و اجرای دستور کند، خدا او را به ژرفای دینش هدایت می­کند که همان رسیدن به علم مطلق است. بنابراین باید درس خواند تا قرآن‌شناس شد، معادشناس شد، خداشناس، پیامبرشناس، دین‌شناس و آفت‌شناس شد. شناخت ذهنی ما جزو وظایف ماست.

اگر این‌ها را به عنوان عبادت انجام ندادیم، نه تنها نورانیت نمی­دهد، علم حجاب اکبر می­شود؛ تکبر می­آورد. آدم خودش بُت می­شود. به جای این‌ که مردم را به خدا دعوت کند، به نفس خودش می‌خواند. خودش را محور قرار می­دهد و به جای خدا می­نشاند. اما کسی که علم را به خاطر خدا تحصیل می‌کند، علمش هدایت‌گر است.

اگر کسی بخواهد به عمق برسد، باید جویا و فرهیخته بشود، باید درس بخواند، باید کسب معانی کند، اما روح تعلیم و تعلم اخلاص است. اگر اخلاص نباشد، این معلومات ذهنی حصار می‌شود و انسان را از حرکت به سوی خدا و از فهم عمیق دین باز می­دارد.

 

- در احادیث و معارف دینی تأکید زیادی بر تفکر شده است؛ به ویژه در روزهای اعتکاف. مراد از تفکر چیست و چه مقولات و موضوعاتی را شامل می‌شود؟

- این از آن کلاس­های دایر نشده است، متروک و مهجور است. در حالی که حقیقت و روح روزه ترک ظاهر است و حرکت درونی است. روایت از امیرالمؤمنین(ع) هست: «الْفِکرُ مِرآةٌ صافیةً؛ فکر آیینه­ای شفاف است.» انسان هر کاری می­کند، باید با آگاهی آن را انجام دهد و در موردش تفکر کند تا اهداف قضیه برایش روشن بشود.  

هم‌چنین از امیرالمؤمنین(ع) روایت هست که: «لِسانُ العاقِلِ وَراء قَلْبِهِ وَ قلبُ الأحمقِ وراء لِسانِهِ.» آدم اگر با عقل می­خواست زندگی کند، باید چراغ عقل را همه‌جا روشن ­کند و مسیر را ببیند. نکند در آن مسیر گودالی باشد و ... خدا قدرت تأمل و تفکر به انسان داده تا هر کاری را ارزیابی کند. مثلاً ببیند رفتن به فلان مجلس چقدر ضرورت دارد؟ اگر رفت، چه عوارضی ممکن است داشته باشد؟ آدم­هایی که اهل فکر و اندیشه هستند، عاقبت به‌خیراند؛ چون با عقل کار می­کنند؛ «الْعَقْلُ ما عُبِدَ بِه‌ الرحمنُ.»

یکی از بزرگان که در ابعاد مختلف صاحب نورانیت باطنی و معرفت، مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین اصفهانی بود؛ شیخ محمدحسین مفسر، نه آقامحمدحسین قرنی. ایشان تفسیری دارد بر سوره­ی حمد و مختصری از سوره­ی بقره که امام (ره) فرموده بودند اگر ایشان موفق می­شد این تفسیر را تکمیل کند، بهترین تفسیری بود که تا حال نوشته شده است. امام خیلی مشکل‌پسند بودند، اما این تفسیر دل ایشان را هم ربوده بود. شیخ محمدحسین اصفهانی زیاد گریه می­کرد. از نظر فقهی هم در حدی بود که بزرگان می­گویند اگر قبل از مرحوم شیرازی وفات نمی­کرد، بعد از میرزای شیرازی مرجع کل می‌شد. او که این‌گونه خواص و بزرگان را مجذوب خود کرده، بسیار اهل تفکر بوده و دست‌کم روزی یک ساعت با خودش خلوت داشته و فکر می­کرده است.

فکر در تمام شئون زندگی لازمه­ی عقل است. در روایات حتی رفتن به قبرستان و فکر در آخرت و مرگ توصیه شده است. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که خودش سالک این راه بوده و جزو الگوها و اسوه­هاست، می­گوید: فکر لازمه­ی سلوک است و بدون فکر، اهل سلوک نمی­توانند سلوک الی الله داشته باشند.

می‌توان از تفکر در مرگ شروع کرد. هر روز بعد از نماز صبح دقایقی را انسان در خودش تأمل کند که اگر امروز روز آخر عمر من باشد، من چه کرده‌ام و چقدر برای رفتن آمادگی دارم؟ چه دارم که با خودم ببرم؟ شب­ها هم بعد از نماز مغرب توصیه کرده‌اند که لحظاتی را انسان به رفتن فکر کند؛ به آخر کارش.

فکر در مرگ آدم را به زهد متصل می­کند. فرموده‌اند اگر خیلی غم داشتید، به قبرستان بروید؛ خیلی هم خوش بودید، به قبرستان بروید، زیرا قبرستان آدم را سبک می­کند. غم­های آدم مربوط به دنیاست، وقتی می­رود و گذرا بودن دنیا را می‌بیند، دیگر برایش اهمیتی ندارد که برای این چیزها غصه بخورد.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم               که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

آدم به اصل خودش هم باید فکر کند که من از کجا آمده‌ام؟ به کجا آمده‌ام؟ برای چه؟ کجا می­روم؟ باید این‌ها را بشناسد. این منی که می­گویم «من»، می­بینم و حرف می­زنم و گوش می­کنم، این من کیست؟ این ‌را که ما آن‌‌قدر رویش حساب می­کنیم، کشفش کنیم.

مرحله­ی دیگر که گفتنش هم برای ما سخت است، فکر در عدم است. آن را اهلش باید به ما بگویند که فکر در عدم چیست؟

یک نکته­ی دیگری هم که به ما توصیه شده، تفکر در آلاء و نعمت‌هاست. «تَفَکَّرُوا فِی آلاءِ اللهِ وَ لا تَفَکّرُوا فی ذاتِ اللهِ» یعنی جلوه­های خدا و نعمت­های خدا، اندیشه‌برانگیز است. آدم فکر کند که خدا به من چه داده؟ چه سرمایه­هایی از خدا گرفته‌ام؟ آیا سرمایه­ها را می­شود ارزیابی کرد و می­شود عدد نعمت‌های او را شمارش کرد؟ اگر انسان روح تکامل و روح جهش و اعتقاد داشته باشد، جز فکر به مثبتات و امیدوار شدن، راه دیگری ندارد. آدم­های منفی­گرا به نبودها فکر می‌کنند؛ معطل می­شوند و روحیه‌شان هم خرد می­شود، نمی­توانند رشد کنند. آدم­های مثبت به داشته­ها فکر می­کنند و چون سرمایه دارند، می­توانند سرمایه­گذاری کنند و سود ببرند.

فکر کردن به نعمت‌ها انسان را امیدوار می­کند؛ چون نعمت‌ها قابل شمارش نیستند. آدم خیلی چیزها دارد؛ وقتی خودش را غرق در نعمت دید، در خودش احساس اقتدار می­کند. همچنین خودش را بدهکار می­بیند؛ طلبکاری ندارد. آن‌چه که انسان ندارد، نسبت به آنچه که دارد، اصلاً به حساب نمی‌آید.

تفکر همچنین نحوه­ی استفاده از این نعمت­ها را نشان می­دهد که چگونه باید از این نعمت­ها بهره برد. تفکر در نتیجه­ی کارها هم مورد ستایش است. کسی از پیغمبر خدا(ص) پرسید: من دور از شما زندگی می­کنم و همیشه به شما دسترسی ندارم. یک رمزی در زندگی به من بدهید که هرکجا هستم، از خسارت­های مادی مصون باشم. حضرت فرمودند «إذا هَمَمْتَ بِشَیْءٍِ فَتَدَبََّرْ فی عاقِبَتِهِ؛ هر کار خواستی بکنی، نتیجه­اش را ببین؛ بعد انجامش بده یا رهایش کن.»

اگر در ایام اعتکاف آدم در این امور از خودش حساب بکشد و تفکر نسبت به مرگ را از این‌جا آغاز کند، از اعتکاف هم که بیرون رفت، دیگر همیشه انگار در این حال و هواست. هم در خود و هم در عواقب کارهایی که کرده فکر کند؛ چه نتایجی دارد این کارهایی که من کردم؟ اگر گناه بوده، چگونه می­توانم خنثایش کنم؟ اگر کارهای خیری بوده، چگونه می­توانم این میوه­ها را حفظ کنم تا همیشه در باغ خدا باشم؟

 

 

لطفاً دیدگاه خود را بنویسید